English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 86 (8310 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
let him go U بگذارید برود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
i advised him to go there U به صلاح او دانستم که برود مصلحت دیدم که برود
it pleased him to go U خوش داشت که برود خوشش می امدکه برود
provided he goes at once U بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
in with it U بگذارید تو
let it remain as it is U بگذارید باشد
let it be U بگذارید باشد
stet U بگذارید باشد
leave it over U عجاله بگذارید بماند
be covered U کلاه برسر بگذارید
Please keep me posted(informed). U لطفا" مرادرجریان بگذارید (نگاهدارید )
Let the secretary get on with it . U بگذارید منشی کارش را بکند
Put the table down gently. U میز زا آهسته زمین بگذارید
Let it take its natural cours. U بگذارید کار جریان طبیعی اش را طی کند
Please oblige us by your presence . U با تشریف فرمایی خودت بر مامنت بگذارید
Let me think a moment . U بگذارید یک دقیقه ( لحظه ) فکر کنم
to have someone wake you up U بگذارید کسی شما را بیدار کند
You must have respect for your promises. U باید بقول خودتان احترام بگذارید
Please put these clocolates aside for me . U لطفا" این شکلاتها را برای من کنار بگذارید
let it have its swing U بگذاریدسیرعادی خودرابکند بگذارید جریان خودراطی کند
to book [order] an alarm call U بگذارید کسی با تلفن شما را بیدار کند
Could you put a cot in the room? U آیا ممکن است یک تختخواب بچه در اتاق بگذارید؟
Could you put an extra bed in the room? U آیا ممکن است یک تخت اضافه در اتاق بگذارید؟
let him go U برود
print U برود
printed U برود
prints U برود
tell him to go U بگویید برود
he was made to go U او را وادارکردند برود
he insists on going U اصراردارد که برود
it is necessary for him to go U باید برود
he is not willing to go U نیست برود
he refused to go U نخواست برود
squawks U در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید
squawked U در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید
squawk U در رهگیری هوائی یعنی دستگاه شناسائی خودی و دشمن را روی کنترل معمولی بگذارید
squawk may day U در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روی وضعیت اضطراری بگذارید
squawk mike U در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روی وضعیت میکروفن بگذارید
squawk low U در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را روی وضعیت اهسته بگذارید
he was motioned to go U باو اشاره شد که برود
he was signalled to go U باو اشاره شد که برود
he needs must go U ناچار باید برود
he refused to go U حاضر نشد برود
it is necessary for him to go U لازم است برود
he is indisposed to go U مایل نیست برود
in order that he may go U برای اینکه برود
i made him go U او را وادار کردم برود
he durst not go U جرات نکرد که برود
he did not d. to go U جرات نکرد که برود
show someone the door <idiom> U خواستن از کسی که برود
none but the old shold go U کسی مگربزرگان برود
sticker [guest] U مهمانی که نمی خواهد برود
Long absent, soon forgotten. <proverb> U از دل برود هر آنکه از دیده برفت.
it is necessary for him to go U براو واجب است که برود
Seldom seen soon forgotten . <proverb> U از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
overland mail U پستی که از راه خشکی برود
dare he go? U ایا جرات دارد برود
out of sight out of mind U از دل برود هر انچه از دیده برفت
out of sigt out of mind U از دل برود هر انکه از دیده برفت
He will not sleep in a place which can get wt unde. <proverb> U جایى نمى خوابد که آب زیرش برود .
liberty man U ملوانی که اجازه دارد به ساحل برود
humpty dumpty U کسی یاچیزی که یکباربزمین افتداز میان برود
Why did you let it slip thru your fingers ? Why did you lose it for nothing ? U چرا گذاشتی مفت ومسلم از دستت برود
Those who lose must step out. U هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
I am counting(relying) on you, dont let me down. U روی تو حساب می کنم نگذار آبرویم برود
He cannot sit up, much less walk [ to say nothing of walking] . U او [مرد] نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
deflections U ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
deflection U ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
actions U که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
You cannot make a crab walk straight . <proverb> U نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
jump instruction U موقعتی که CUPU از دستورالعمل فعلی به نقط ه دیگر برنامه برود
action U که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
Leave this space blank. U این محل را خالی بگذارید ( چیزی در آن محل ننویسید )
He is absolutely determined to go and there's just no reasoning with him. U او [مرد] کاملا مصمم است برود و باهاش هیچ چک و چونه نمیشه زد.
threshholds U سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
threshold U سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
thresholds U سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
ball back U ضربه تصادفی با پا به توپ که از مرز بیرون برود ومنتج به تجمع شود
to ask somebody out U از کسی پرسیدن که آیا مایل است [با شما] بیرون برود [جامعه شناسی]
return pistol U طپانچه ها به جای خود طپانچه را بگذارید
joint U دستگاه کوچک باطریدار که سوارکار بطور غیر مجازروی گردن اسب می گذارد تاتندتر برود
pulls U ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pull U ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pub U میخانه ادمی که ازاین میخانه بان میخانه برود خمار
pubs U میخانه ادمی که ازاین میخانه بان میخانه برود خمار
tractor feed U روش وارد کردن کاغذ در چاپگر که سوراخهای لبه کاغذ در دندانههای چاپگر قرار می گیرند تا کاغذ به جلو برود
Recent search history Forum search
1preflush
4چرا نژاد افغانی کمتر از انسان است؟
4چرا نژاد افغانی کمتر از انسان است؟
4چرا نژاد افغانی کمتر از انسان است؟
4چرا نژاد افغانی کمتر از انسان است؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com